یار و نگار
ای با من و پنهـان ز مـن و دور زِدیـده هرگز به جهـان کس به مثـال تو ندیده
ای خوبترازجان که فدایت همه جان هاست ای ماه تر از مَه به شب و
صبح و سپیده
برقـع ز رخ انـداز کـه محـتـاج
لقـاییـم که
از بوی خوشـت مستـی پنـدار پریده
هوشیار از آنم که شَمیمَت به مشـام است بـیـدار از آنـم ، نَبُِـوَد خـواب بـه دیده
در دَهـر چـه جـویـم کـه تـو یـار اَزَلیمـی این راز که گویـم که تویی نـور دو دیده
من یـاوه نمی گویـم و این دّر سخن را پنهـان نتـوان ، پـرده ی گفتـار دریـده
گویم سخن از پرده ی پندار که غیب است "یکتا" ز غمت کرده همه موی سپیده
شعر از: سید علی آکوچکیان متخلص به یکتا.
اصفهان - بهار 1398
با عرض سلام و ادب و سپاس از انتخاب خوب شما .
the writer: یکتا ۱۳۹۸/۹/۱۹