گفـت ابراهیـم با فرزنـد خویش با عزیـز قلـب و با دلبنـد خویش کای تو شمـع محفـل و کاشانه ام نـور چشـم و اختـر فرزانـه ام آمـده فرمـان که قربانـت کنـم خود چه بینـی ای تو کانـون دلم گفت دارم صبـر و خـودداری کنم انـدر این فرمـان ترا …
توضیحات بیشتر »گفـت ابراهیـم با فرزنـد خویش با عزیـز قلـب و با دلبنـد خویش کای تو شمـع محفـل و کاشانه ام نـور چشـم و اختـر فرزانـه ام آمـده فرمـان که قربانـت کنـم خود چه بینـی ای تو کانـون دلم گفت دارم صبـر و خـودداری کنم انـدر این فرمـان ترا …
توضیحات بیشتر »