علم و معرفت درجوانی ، “یا بنی” اخلاق نیکت، با شجاعت پیشه کن / از تکبـر بر حـذر بـاش و به صبـر اندیـشه کن. گشته “شیدا” مات و مبهوت شمائل در جوان / آرمـانـش ، علـم و توفـیـق جـوانـان، جـاودان.

علـم اندر کودکـی در قلـب و جـان دارد ثمر
می رود درعمق جانت همچونقش اندرحجر
گـر بـخـوانـی در جـوانـی آیـت قــرآن و دیـن
متحـد با اصـل جـانـت گشتـه و گـردی وزین
بـشـنـو از درگاه عصـمـت و آن امام المتقین
نیـست شایـان توجـه در سـرای ایـن زمیـن
جز جوانی را که با جلباب علمش بس ثمین
یا که خود جویای علم و با ملک گشته قرین
از نبی بشنـو سخن کان همچو درّ یاسمین
هم رهم گشتـه جوانـان، از یسار و از یمین
لیـک پیـران را نگـر، نغمـه مخالـف سر دهند
جمع گشتند درخلاف و با شیاطین همرهند
شمس گفتت در نصـایح قلب شـبّـان بایدت
قـلــب شـبّـان آیــنــه بــاران رحـمــت آیـدت
دام دشـمـن آیـد و جـویــد جـوانــان رشـیـد
تـا کـه از عـلـم و هـنــر آواره گـردانـد مـزیـد
هـان تـو دریـابـی ز نــور لَـم یَـزَل اندر شباب
یابی اندر صحت و شوق بدن چونان سحاب
یابی از عـلـم و کرامـت، تا شـوی فخر بشر
شـرق و غـرب عالمت شد کیمیـایی از قمر
چـون که پـیـری آیـدت، گـیـرد زمـام زنـدگـی
کی جوانی ونشاط آید ترادر شاهراه بندگی
در شباب آید جـوان را مستی و فخر و غرور
ز اهـرمن خود وا رهان در ظل سلطان غفور
بشنـو از لقمان صحیفـه نـور و اقـوال حسن
با جوان خـویـش گویـد از کرامت بس سخن
“یا بنی” اخلاق نیکت، باشجاعت پیشه کن
از تکبـر بر حـذر بـاش و به صبـر اندیـشه کن
در نگـر اصـحـاب کـهـف و آن جـوانــان رشید
بس عجب لطف خدا در حق این قوم سعید
اسوه و الگـو شدنـد، این شاخـص فرزانـگان
نورشان گشته درخشان، تا ابد شد جاودان
طرفه اسماعیـل بین ، بابـش خلیـل آسمان
گـشـتـه در ایثـار جـان الگـوی مـردان جهـان
گشته “شیدا” مات ومبهوت شمائل درجوان
آرمـانـش ، علـم و توفـیـق جـوانـان، جـاودان
سروده: شیـدا ، استاد حوزه و دانشگاه.
—–
سروده ای دیگر از شیدا: امید و نا امیدی
—–
عـزیـز آمـد همیـشـه مـرد دانـا
نبـاشد هیـچ عـزت بـه ز دانش
نبـایـد بُـد دمـی غافـل ز دانش