شُکوه شُکر ایزد منان
عطای جاودانش را نگر خود زهره گشته است
تو گویی درگه غیب و شهود آیینه گشته است
مرا در پرتو شکرت شکوه و عزتم بخش
زهی امید کاندر آسمان ها جلوه گشته است
شگفتا درگهی از فیض و فضل بی کرانش
ز ساقی و می و جام الست افسانه گشته است
گشوده بال و پر آما ل روح بی قراران
حیات و زندگانی را صفا سرلوحه گشته است
عطا کن شهد شکرت را به ما از طور سینا
چه شهدی کش ز صهبا اسوه گشته است
بزن چتر امیدی در سحر گاه و دل شب
زهی راز سعادت در سحر، بنهفته گشته است
هزاران راز دارد شکر آن شمس یگانه
سلیمان نبی، در شکر او درمانده گشته است
چو آرم من سپاسی ، شکر دیگر واجب آید
نگین شهد شکرش قلب ها را قبله گشته است
به بالاتر حظوظم می رسان در هر دو عالم
صفایش را نگر جان مرا فرخنده گشته است
ز احصاء نعم من عاجز و بس نا توانم
شده الکن زبانم در ثنا ، در مانده گشته است
به گردن آمده آویز طوق یک نگاهت
نمی گردد جدا کز نور تو سرلوحه گشته است
چه نعمت ها نمودی از کمال لطف و احسان
نثار ما که فردوس برین را سدره گشته است
فرود آیند مشتاقان به بحر موج عشاقت
چو لنگرگاه ایمان ، گوهر تابنده گشته است
نگر “شیدا” ز عجز شکر نعمت ها شب و روز
زطیب نعمت و الطاف حق شرمنده گشته است
سروده “شیدا” 1402/07/07
استاد حوزه و دانشگاه