در روزگـاری کـه رذیلـتها جـای فضیلـتها را میگیـرند و زشتـیهـا
بر زیباییها سایه میاندازند، عجیب نیست که همه واژهها از معنا
تهی شوند.
آنان که داعیهدار اخلاقند، اگر نماد بی اخلاقی و بد اخلاقی شوند،
بذر تردید در دلها میکارند؛ طوری که اخلاق مداران واقعی سعی
می کنند از آنان فاصله بگیرند و مرزهایشـان را مشخـص کننـد.
وقتی دورویی و ریا وارد مناسبات شود، آنچه نابود میشود اخلاق و
اعتماد است.
در نهایت دنیای آن که دستانش پینه بسته، از دنیای آن که پیشانیاش
پینه بسته، دورتر و دورتر خواهد شد، دنیای مردمان دیگر هم.
مردم به جزیرههای دورافتاده از هم، بدل میشوند که به دنیای درون
یکدیگر راهی ندارند.
در این شرایط، عجیب نیست که سنتهای حسنه هم رنگ عوض کنند
و جای خود را به مشتی شعار توخالی و نمایش دارایی و به رخ
کشیدن قدرت بدهند.
این جاسـت که بعضی مراسـم دیرینه سوگـواری محرم نیز به یـک
کارناوال خیابانی شبیه میشود که کمتر کسی به قصد عزاداری
واقعی و برخورداری از یک فضای معنوی پا در آن میگذارد.
چنــد سالـی اسـت کـه صـدای «دوبس دوبس» نوحهها، اهمیت
بیشتری از مفهوم شعرهایشان پیدا کرده و چربتر بودن خورش،
معیار انتخاب هیات عزاداری شده است.
هیاتهای با کلاس بالای شهر به جای چای و خرما، «تیرامیسو» و
«لازانیا» پخش میکنند. مداحان، متن جدیدترین ترانههای
لس انجلـسی را دستکاری میکنند و با همان ریتم میخوانند.
برخی پسرها با هزار آرایه و پیرایه به خیابان میآیند تا آشی بخورند و
شماره تلفنی رد و بدل کنند. حتی اگر زیر عَلم بروند به خاطر جلب
توجه است. این وسط لابد دختری هم پیدا میشود که به بهانه بستن
تکه پارچه سبز به عَلم و حاجت گرفتن، نزدیک شود و بَر و بازویشان را
ستایش کند.
این وسط آنچه رنگ میبازد هدف اصلی همان محرم و صفری خواهد
بود که قرار است اسلام را زنده نگه دارد، رمز و راز آزاد اندیشی و
آزادگی مردی که با خانوادهاش به میدان جنگ رفت تا نشان بدهد فدا
کردن جان، آخرین بهایی است که انسان برای حفظ ارزشهایش
میپردازد.
انتشار درضمینه روزنامه اطلاعات مورخ 1403/05/01 صفحه2